سرگرمی ُهنری و خبری

سرگرم کننده

سرگرمی ُهنری و خبری

سرگرم کننده

تاریخچه قران

تاریخچه قران قسمت اول 

تاریخ قرآن، دو معنى دارد . نخست به عنوان یکى از علوم قرآنى ، یعنى علم و مباحث مربوط به توصیف و تحلیل سرگذشت جمع و تدوین قرآن مجید از آغاز نزول وحى تا سیر هزار و چهارصد ساله کتابت و طبع آن در اعصار جدید ، دوم نفس توصیف و تحلیل این سرگذشت که گفته شود قرآن چگونه قرآن شد . بحث اخیر یعنى سرگذشت نزول و جمع و تدوین قرآن در مقاله «جمع و تدوین قرآن» مطرح شده است ، و در اینجا به بحث اوّل مى پردازیم . اصطلاح «تاریخ قرآن» اصطلاح نسبتاً جدیدى است و شاید وضع آن از سوى اسلامشناسان و قرآن شناسان غربى باشد . زیرا پیش از قرن حاضر ، و در آثارى که قدما در زمینه علوم قرآنى نوشته اند ، فی المثل در دایرة المعارف قرآن جامعى چون اتقان سیوطى به اصطلاح و تعبیر «تاریخ قرآن» برنمى خوریم .

 باید توجه داشت که نبودن اسم و اصطلاح با نبودن مصداق و مواد و منابع مربوط به این رشته تحقیقى فرق دارد . و در عالم اسلام از همان صدر اوّل هم مواد و هم منابع و هم مباحث تاریخ قرآن وجود داشته است ، چنانکه فی المثل در صحیحین ، احادیثى درباره نحوه جمع و تدوین و کتابت قرآن و کاتبان وحى آمده است . در برهان زرکشى و اتقان سیوطى مباحث بسیارى در زمینه تاریخ قرآن هست از نحوه نزول وحى و تنجیم (پاره پاره و به تدریج نازل شدن وحى) تا کاتبان وحى و ترتیب آیات و سوره ها و نامگذارى سوره ها و اینکه ترتیب و توالى آنها توفیقى ، از سوى رسول اکرم(ص) ، یا اجتهادى به ابتکار و اختیار صحابه بوده است ، و نحوه تدوین مصحف امام یا مصاحف عثمانى و مصاحف مهم دیگر چون مصحف منسوب به حضرت على(ع) ، عبدالله بن مسعود ، و ابى بن کعب و بحث قراآت و لهجات و اختلاف قراآت و رسم یعنى رسم الخط عثمانى آمده است . در دوران جدید ، تحقیقات تئودور نولدکه (1863ـ1930م) خاورشناس و اسلامشناس مشهور آلمانى ، نقطه عطفى در شناخت و نگارش تاریخ قرآن است . او اثر معروفش تاریخ قرآن را در سال 1860م انتشار داد .

 طبع بعدى و گسترش یافته این اثر به کمک و همکارى شوالى ، برگشتراسر و پرتسل ، در فاصله سالهاى 1909 تا 1938 در لایپزیک انتشار یافت . شاید بتوان گفت این اثر اساس نولدکه و اثر گلدزیهر درباره تاریخ تفسیر قرآن ، و نیز آثار محققان دیگر چون آرتور جفرى ، ریچارد بل ، رژى بلاشر در زمینه قرآن ، همت پژوهندگان مسلمان اعم از شیعه یا سنى را به حرکت درآورد . تاریخ القرآن اثر محقق نامدار شیعه ، ابو عبدالله زنجانى (1309 ـ 1360 ق) جزو نخستین تواریخ قرآن است که مسلمانان در عصر جدید نوشته اند .

 «کتاب القرآن» بحار الأنوار مجلسى مفصلترین مباحث مربوط به علوم قرآنى از جمله شامل مباحثى مربوط به تاریخ قرآن ، در عالم تشیع است .تاریخ قرآن ، (2) ، این عنوان نام یکى از علوم قرآنى و نیز نام چندین کتاب در قرآن پژوهى است که در دورانِ جدید نگاش یافته اند . از آنجا که اروپاییان این کلمه را وضع کرده اند و بدون شک چنین وضعى حتّى اگر داراى اغراض خاصى نباشد ، حاکى از نقطه نظر و دیدگاه خاصى نسبت به قرآن است ، حساسیتهاى موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پدید آمده است .

 حساسیتهاى موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پدید آمده است . مستشرقان غالباً این نام را پذیرفته اند و نزد خود آن را به عنوان یک امرِ اجماعى درآورده اند. پژوهشگرانِ مسلمان نیز با اینکه هر کدام در مقدمه ها و لابلاى کتابهایشان نسبت به این عنوانِ دخیل از فرهنگ و زبانِ بیگانه اعتراض کرده اند ، امّا با توجیهاتى نه چندان صائب آن را پذیرفته و بعضاً به تقلید از اروپاییان و در واقع به این امید که جاىِ خالى چنین آثارى را در فرهنگ اسلامى پر کنند ، کتابهایى در این زمینه تألیف کرده اند.

 اگر چه به راحتى مى توان در بند عنوان و نام نبود و به محتواىِ کتبِ اروپاییان پرداخخت نه خرده گیرى از عنوان «تاریخ قرآن» . قرآن که در لوح محفوظ بوده (بروج ، 32) به صورت یکباره در شب قدر و به صورت آیه آیه و تنجیمى در مواقع لزوم بر رسول اکرم(ص) نازل شده است . اینکه نخستین آیاتى که بر پیامبر(ص) نازل شدند ، کدام آیات بودند مورد اختلاف است ؛ امّا نظر غالب و اکثرى این است که آیاتِ نخستین سوره قلم ، اوّلین حلقه اتصالِ میان دنیاى غیب و انسان [= جبرئیل و پیامبر(ص)] بوده است . پس از آن گویا فترت و وقفه اى در نزول وحى صورت گرفته که پیامبر(ص) را سخت اندوهگین ساخته است . مدت این دوره را پانزده روز تا سه سال گفته اند. پس از این دوره نخستین آیاتى که بر پیامبر(ص) نازل شد ، آیات نخستین سوره مدثّر بود (بخارى ، تفسیر سوره 96) . از این به بعد نزول قرآن تا آخرین روزهاىِ حیات پیامبر(ص) ادامه داشته و هر کجا لازم به دخالت مستقیم حضرت الوهیّت بوده ، دستورات و پیامهایى به پیامبر(ص) داده شده است . اهمیتى که این کلامِ در نفوسِ مسلمانها داشته و ایقاع و تأثیرى که بر دلهاى آنها داشته و نیز لزوم نگهدارى و حفظ کلام الهى باعث گشته تا مسلمانان پیش از هر چیز و در صورت استقامت قرآن را در سینه هایشان و براى اطمینان بیشتر و در صورت عدم استطاعتِ ذهنى بر روى لوحه ها، صحیفه ها، استخوانها ، سنگها و پوستها بنگارند .

 حافظه مردمنان عرب که تا آن زمان براى از بر کردن اشعار شعراى بزرگ به کار گرفته مى شد ، اکنون مهمترین منبع و مکان مورد اطمینانِ آنها براى حفظ کلام و دستورات الهى به شمار مى رفت . تعداد این حافظان مطابق بعضى احادیث هفت نفر (ابن مسعود ، سالم ، معاذ بن جبل ، ابى بن کعب ، زید بن ثابت ، ابو زید ، ابو الدرداء) و مطابق بعضى احادیث دیگر پانزده نفر بوده اند (على بن ابى طالب ، عثمان ، تمیم دارى ، عبادة بن صامت ، ابو ایوب ، سعد بن عُبید ، مجمع بن جاریه ، عبید بن معاویه) (ر تاریخ قرآن ، رامیار ، ص 248) . در حدیثى دیگر آمده است که پیامبر(ص) فرمود : قرآن را از چهار نفر یاد بگیرید : عبدالله بن مسعود ، سالم مولى ابن حذیفه ، معاذ بن جبل و ابىّ بن کعب . اسامى این چهار نفر به هیچ وجه به معناى حصرِ حفظ و یادگیرى قرآن از آنها نیست ، بلکه تنها به معناى تأکید بیشتر پیامبر(ص) است .

 «در میانِ همه اصحاب رسول خدا و آن صورتى که از اسامى دیدیم ، هفت نفر هستند که شهرت بیشترى در قرائت و آموزش قرآن یافته اند: على(ع) ، عثمان اُبىّ ، زید بن ثابت ، ابن مسعود ، ابو الدرداء ، ابو موسى اشعرى ، و الّا حافظان قرآن بیش از صد نفر هستند» . علاوه بر حفظ ، کتابت قرآن نیز مورد تشویق پیامبر(ص) قرار گرفته و مطابق احادیث شمار آنها به چهل و پنج تن مى رسد. مهمترین کاتبان در دوران مکّى عبارت بودند از : خلفاى راشدین ، شرحبیل بن حسنه (م 18ق) ، عبدالله بن ابى السرح (م 37ق) ، خالد بن سعد ، طلحه ، زبیر (م 36ق) ، سعد بن ابى وقّاص (م 55ق) ، عامر بن فُهیره (م 4ق) ، علاء خضرمى ، (م 21ق) ، ارقم بن ابى الارقم (م 11ق) ، مصعب بن عمیر ، عبدالله بن جحس (م 3ق) و سالم مولى ابن حذیفه (م 12ق) . مهمترین کاتبان در دوران مدنى عبارتند از : عبدالله بن رواحه (م 8ق) ، ثابت بن قیس (م 12ق) ، حذیفة بن یمان (م 36ق) ، عبدالله بن زید (م 63ق) ، علاء بن عقبة ، محمّد بن مسلمة (م 43ق) ، معاذ بن جبل ، ابو ایوب انصارى (م 52ق) ، مغیرة بن شعبه (م 50ق) .

 اینکه قرآن بر روى چه نوشته شد و نوشت افزارهاى قرآنى چه بوده اند، غالباً مورد انتقاد و توجه مستشرقان قرار گرفته است ، امّا حقّ این است که مطابق فهرستى که دکتر رامیار آورده اند ـ قریب به نُه فقره نوشت افزار و وسیله براى کتابت قرآن به کار مى رفته که خود قرآن نیز از آنها نام برده است (مداد ، کتاب ، قرطاس ، صُحُف جمع صحیفه ، رق -> پوست رقیق ، دِهان جمع دهن به معناى ادیم و حریر که گاهى براى نوشتن به جاى کاغذ به کار مى رفته) .

 علاوه بر این در احادیث و منابع اسلامى از یازده فقره نوشت افزار و وسیله کتابت نام برده شده که در زمان رسول الله استعمال مى شده اند (رقاع جمع رقعه : پوست یا برگ ، لِخاف جمع لِخفه : صفحه هاىِ نازک و سپید سنگ ، عُسُب جمع عسیب : چوب بى برگ و پهن درخت خرما ، اکتاف جمع کتف : استخوانص شانه گوسفند ، اضلاع جمع ضِلع : دنده حیوانات ، ادیم : تکه هاى چرم ، أقتاب جمع قتب : چوبهایى که بر پشت شتر مى نهادند ، قراطیس جمع قرطاس ، لوح و قضیم : پوست سفید رنگ) .

آنچه تاکنون نوشته آمد در باب جمع قرآن در زمان پیامبر(ص) در سینه ها و کتابت آنها بر روى وسایل مورد استعمال آن دوره بود . امّا اینکه آیا در زمان پیامبر(ص) قرآن به صورت مدوّن و بین الدفّتین «تألیف» شده بود یا خیر ، به درستى مشخص نیست . در این باره چندین نظر وجود دارد . پاره اى از احادیث بیانگر این هستند که در زمان پیامبر قرآن بین الذفّتین نبوده است . مشهورترین آنها حدیثى است که بخارى در باب «فضائل القرآن» آورده و خلاصه آن چنین است که در زمان ابوبکر و وقوع جنگ یمامه بسیارى از حافظان و حاملانِ قرآن شهید شدند و این کار عُمر را سخت نگران کرد .

 از این رو نزد ابوبکر رفت و به او پیشنهاد کرد قرآن را بین الدفّتین گرد آورد . ابوبکر نخست از پذیرفتن سر باز زد و سپس به اصرار عمر پذیرفت . این دو به اتفاق هم نزد زید بن ثابت رفتند که از حافظان و کاتبان قرآن و نیز منشى و کاتب شخصى پیامبر(ص) بود . او نیز نخست از پذیرفتن سر باز زد و گفت : «چگونه دست به کارى زنم که پیامبر(ص) آن را انجام نداد .» [= چگونه مرتکب بدعت شوم] . و سپس با اصرار آن دو این کار سترگ را پذیرفت .

 در این باره احادیث فراوانى به دست ما رسیده . پاره اى از این حادیث بیانگر این مطلب است که هر یک از صحابه براى خود صحیفه هایى گرد آورده بود و بعدها در زمان عثمان مشخص شد که این صحیفه ها ـ که پاره اى به صورت یک مصحف کامل درآمده بودند ـ تفاوتهایى با یکدیگر دارند . چه تفاوتهاى محتوایى و چه تفاوتهاى ترتیبى .

 (ر مقاله «مصاحف») . نظریه دیگرى که در میان قرآن پژوهان طرفداران بسیارى دارد ، این است که در زمان پیامبر(ص) قرآن به صورت بین الدفّتین تألیف شده بود . در این باره نیز احادیث فراوانى به دست ما رسیده . از جمله حدیثى که حاکم به سندِ صحیح از زید بن ثابت روایت مى کند که : «ما نزد رسول خدا اوراق قرآن را تألیف مى کردیم».

 احادیث بسیار دیگرى در کتب معتبر حدیث آمده است که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست . حقّ این است که میان این دو نظریه نمى توان جمع و سازگارى برقرار کرد . مطلب مهم دیگرى که بسیار حائز اهمیت است عرضه تمامى قرآن به دستور خداوند از جبرئیل به پیامبر(ص) و از پیامبر(ص) به جبرئیل در اواخر عمر مبارک ایشان است . مطابقِ احادیث ، ابىّ بن کعب ، در این عرضه حضور داشته است.

 درباره دو نظریه پیش گفته بایستى پذیرفت که نمى توان میان هر دوىِ آنها با این عرضه اخیر سازگارى برقرار کرد . عرضه اخیر تنها با نظریه دوم سازگار است . از میان پنج پژوهشگر مسلمان شیعى و سنّى که کتابى تحت عنوان «تاریخ قرآن» نوشته اند، سه نفر نظریه دوم (رامیار ، حجتى ، دروزه) و دو نفر نظریه نخست را پذیرفته اند (زنجانى ، کُردى) .

 در متونِ سنّتى و کلاسیک ما معمولاً نظریه نخست مورد قبول بوده و نظریه دوم زمانى رواج یافت که اروپاییان به انتقاد از احادیث وارده برآمدند و شک انگیزى را پیشه خود نمودند . مشکل دیگرى که در این زمینه وجود دارد ، توقیفى [= تغییر ناپذیر و وحیانى] بودنِ اسامى سوره ها و ترتیب آنهاست . مطابق واقعه عرضه اخیر و احادیث وارده در این باره حداقل توقیفى بودن ترتیب سوره ها قطعى است .

 از طرف دیگر احادیثى که دالّ بر تفاوت مصاحف صحابه و به ویژه مصحف امام على(ع) با یکدیگر و نیز با مصحف ابوبکر است ، با توقیفى بودن این ترتیب سازگارى ندارد . چگونه مى توان میان این اندیشه ها سازگارى و توافق برقرار ساخت . انصاف این است که هرچه بخواهیم بر اثبات وجود مُصحفى کامل از قرآن در زمان پیامبر(ص) دلایلى اقامه کنیم ، مشکلات بیشترى رخ مى نماید و عدمِ اشراف بر شرایط اجتماعى ـ سیاسى ـ جغرافیایى زمان پیامبر(ص) به طور کامل ، کار را صد چندان دشوار مى سازد .

 مهمترین گزاره هاى مطالب پیش گفته و قطعى ترین آنها عبارتند از : 1) قرآن در زمان پیامبر(ص) بین الدفّتین موجود نبوده ، 2) قرآن در آخرین روزهاى حیات پیامبر(ص) به طور کامل و به صورت متقابل میان او جبرئیل عرضه شده ، 3) قرآن به طور کامل محفوظ مانده و وعده الهى تحقق یافته (حِجر ، 9) ، 4) صحابه صحیفه ها و مصاحفى داشته اند که تفاوتهایى با هم داشته است . گفتنى است که قرآن پژوهان بزرگ شیعه از جمله آیت الله خویى و استاد مرتضى جعفر عاملى برآنند که قرآن در زمان حضرت رسول(ص) کاملاً و تماماً مکتوب بوده امّا مدون و بین الدفّتین نبوده است . تا به اینجا از «سرگذشتِ جمع قرآن» در زمان پیامبر(ص) سخن رفت .

 از این پس به مراحل بعدى آن در زمانِ خلفاى راشدین و پس از خلفاى راشدین ، خواهیم پرداخت . مطابق حدیثى که پیشتر گفته آمد ، ابوبکر نخستین خلفه راشده به اصرار عُمر به جمع قرآن پرداخت و این کار را به زید بن ثابت واگذار کرد .

 قرآن به لغت قریش نازل شده بود و لازم بود فردى از فصحاىِ قریش به این کار اهتمام ورزد . عُمر مردم را از تصمیم مذکور خبر داد و مردم را به همکارى فراخواند و دستور داد هرکسى حافظ قرآن است ـ هر چند سوره و آیه باشد ـ و هر کسى که صحیفه ها و پوستها و اکتافِ شخصى دارد که قرآن را بر آن نوشته آن را بیاورد .

 مطابق حدیث زیر هیچ آیه اى را نمى پذیرفت . مگر اینکه دو شاهد بر وجود آن اقامه گردد . اینکه این دو شاهد ، دو انسان بوده اند یا حفظ و کتابت مورد اختلاف محققان است . امّا این دو شاهد هم مى تواند انسان [= حافظ قرآن باشد و هم اشیایى که قرآن بر آنها مکتوب بوده است .

مشهور است که آیه رجم را از عُمر نپذیرفتند ، چون کسى غیر از خود او بر وجود آن شهادت نداد . و نیز مشهور است که دو آیه پایانى سوره توبه را که تنها شاهد آن یک نفر بود و آن هم خزیمة بن ثابت انصارى ، پذیرفتند که پیامبر(ص) در واقعه اى شهادت او را به جاى دو نفر پذیرفته بود و از آن پس او به «ذو الشهادتین» [= صاحب دو شهادت] مشهور شده بود .

 در اهتمام به این امر خطیر ، ابىّ بن کعب ، و سعید بن عاص همکار زید بوده اند . «مى توان حدس زد که مجموعه ابوبکر به هر صورت که بوده و یا به صورت بسته اى بوده که بعد در رَبْعه (جعبه)اى نهاده اند که محفوظ باشد».

 تاریخ این گردآورى سال دوازدهم بوده که 14 ماه پس از آن یعنى جمادىُ آلآخر سال سیزدهم که مصادف با فوت ابوبکر بوده ، پایان پذیرفته است . این مصحف پس از فوت ابوبکر نزد عُمر بود و پس از او به حَفصه دختر عُمر و همسر رسول خدا رسید . و در زمان عثمان معیار و اساس کار یگانه سازىِ مصاحف شد و بعدها توسط مروان بن حَکَم (م 65ق) سوزانده شد . در دروه خلافت ابوبکر بسیارى از صحابه داراىِ مصاحف شخصى بوده اند که این مصاحف در زمان عثمان براى یگانه سازىِ مصاحف به کار گرفته شد ، بیشتر آنها سوزانده شد و پاره اى (مانند مصحف ابن مسعود) باقى ماند و از روى آنها مصاحف ثانوى تهیه گردید . ( «مصاحف») . در زمان خلیفه سوم عثمان کار ستُرگى صورت گرفت که از مهمترین دوره هاى جمع و تألیف قرآن به شمار مى رود . (24 تا 36 هجرى) . داستان از آنجا آغاز شد که خزیمة بن الیمان (م 36ق) مأمور آذربایجان در زمان عثمان ، از اختلاف قراآتى که میان مسلمانان رخ داده بود ، سخت اندوهناک شد و آن را با عثمان در میان گذاشت . عثمان که خود بارها شاهد این اختلافات بود ، مصمّم شد تا به «یگانه سازى مصاحف» بپردازد . براى این کار چهار نفر از صحابه را برگزید : زید بن ثابت ، سعید بن عاص ، عبدالله بن زبیر ، عبدالرحمن بن حارث . در احادیث دیگرى اسامى این افراد به دوازده نفر مى رسد .

 «گزارشهاىِ رسیده نشان مى دهد که این انجمن ، مصحف ابوبکر را اساس کار خود قرار داد امّا از بررسى مصحف اُبىّ و مقابله آنها با نوشته هاى موجود زمان رسول خدا نیز غافل نماند . تصادفاً همین روش ، راز موفقیت عثمان در توحید مصاحف بود».

 از آنجا که به گفته پیامبر(ص) قرآن با احرف سبعه نازل شده بود ، عثمان نیز کوشید تا مصحف مزبور که بعدها به «مصحف امام» مشهور شد ، شامل قرائتهاى هفتگانه باشد . نیز دستور داده بود که هرگاه سه تن از اعضاى چهارگانه انجمن ـ که قریشى بودند ـ با زید بن ثابت ـ که از انصار بود ـ اختلافى پیدا کردند ، مورد اختلاف را به زبان قریش بنویسند.

 صاحب کتاب مصاحف مى نویسد که على(ع) کاتبان را تشویق مى کرد تا خطوط را درشت و واضح بنگارند. از میان صحابه تنها ابن مسعود از کار عثمان ناراضى بوده و مى گویند حاضر نشد مصحف خود را براى نابودسازى تحویل عثمان دهد . منابع متّفق القول اند که امام على(ع) با اینکه خود مُصحفى داشت و مطابق روایات آن را نزد ابوبکر برده بود ، امّا ابوبکر آن را نپذیرفته بود ، از کار عثمان خشنود و راضى شده و مردم را از تهمت زدن به عثمان برحذر داشته است . پس از اتمام کار عثمان دستور داد تا تمام کتیبه ها ، نوشته ها، استخوانها ، سنگهاى نازک سپید ، چرمها ، سفالها و الیاف خرمایى را که صحابه آورده بودند ، و آیات قرآنى بر روى آنها نوشته شده بود ، بسوزانند «یا پاره پاره کنند و بشویند تا ریشه نزاع و اختلاف به کلى از میان برود و مردم را به اطاعت از یک نسخه فراخواند» .

ابن جزرى و ابن اثیر تاریخ این گردآورى را سال 30ق نوشته اند. امّا همانگونه که دکتر محمود رامیار خاطرنشان مى سازد ـ مطابق منابع دیگر از جمله اتقان ، فتحُ البارى و مصاحف ـ آغاز این کار مى بایست سال 25ق بوده باشد .

 پس از آن چهار یا پنج نسخه از روى مصحف امام تهیه شد . یکى از آنها نزد خود عثمان باقى ماند و بقیه به مدینه (به همراه زید) ، بصره (عامر بن قیس بصرى) ، کوفه (عبدالرحمن سلّمى) و شام (مغیرة بن شهاب) روانه گردید . این مصاحف در چهار گوشه جهان اسلام منتشر شد و هزارها نسخه از روى آنها تهیه گردید .

 امروزه در مصر ، سوریه و ایران مصاحفى وجود دارد که نزد مردم به مصاحف عثمانى مشهورند ، امّا نزد محققان به خوبى محقّق است که اینها مربوط به دوره هاى بعد هستند و حداکثر از روى مصاحف عثمانى نسخه بردارى شده اند.

 مطلب مهم دیگرى که در رابطه با تاریخ قرآن مطرح است ، رسم الخط قرآن است . این خط مراحل تکاملى خویش را به طور کامل پشت سر ننهاده بود ، به گونه اى که نه اِعراب داشت نه نقطه و نه اعجام [= سجاوندى] . و اینکه چنین خطى براى عرب زمان پیامبر چگونه قابل خواندن بود ، امروزه براى هر خواننده اى عجیب است . امّا هر پژوهشگرِ مُنصفى مى داند که عاملِ اصل قرائت در این دوره ذوق سلیم و حافظه قوى اعراب بوده است . مى گویند بخشى از اعراب گذارى قرآن در زمان زیاد بن سمیّه والى بصره و به دستِ ابوالاسود دوئلى (م 96هـ) صورت گرفته که مطابق گفته خود او آن را از على بن ابى طالب فرا گرفته است.

 گویا کسى به دستور زیاد و به عمد آیه «إنَّ الله برئٌ من المشرکین و رسولُهُ» را با کسره لامِ رسول خوانده بود و ابوالاسود که نخست از پذیرش پیشنهاد زیاد سر باز زده بود ، این بار به جدّ به انجام آن همّت گمارده بود. و امّا نقطه گذارى و سجاوندى قرآن بعدها در زمان حجّاج بن یوسف (41ـ95ق) صورت گرفت . مطابقِ اکثر منابع این کار به دست یحیى بن یعمُر و نصر بن عاصم صورت گرفت . ابى داود صاحب کتاب المصاحف مى نویسد : «اوّلین کسى که قرآن را به نقطه گذارى کرده یحیى بن یَعْمُرْ بود .»

او شاگرد ابوالاسود و از قرّاء معروف بصره بوده . صاحب کتاب طبقاتُ القُرّاء او را اصلاً ایرانى و شیعه مى داند.

 «گفته اند محمّد بن سیرین مصحف نقطه گذارى شده اى داشت که یحیى بن یعمر آن را نقطه گذارى کرده بود» .

 نصر بن عاصم نیز که شاگرد ابوالاسود بوده در این کار به یحیى یارى رسانید . پاره اى از منابع او را نخستین فردى مى دانند که دست به این کار زده است . از طرف دیگر ابوعمرو دانى نصر را مسؤول اعجام و سجاوندىِ قرآن مى داند. در هر حال کار نقطه گذارى و سجاوندى در این دوره صورت گرفته تا از اشتباه و غلط خوانىِ کلماتى که در رسم الخط عربى مانند هم نوشته مى شدند جلوگیرى به عمل آید .

 

 

 

son

 

 

اذان

 

اذان

عطر جان بخش گلشن محمدى

 

هر دولتى در هر عصر و زمانى براى برانگیختن عواطف و احساسات ملت خود و دعوت آنها به وظایف فردى و اجتماعى از شعارهایى استفاده مى کند.
مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ((ناقوس)) پیروان خود را به کلیسا دعوت مى کنند, ولى در اسلام براى این دعوت از شعار ((
اذان)) استفاده مى شود که به مراتب رساتر و موثرتر است.
جذابیت این شعار اسلامى به قدرى است که به قول نویسنده ((تفسیر المنار)): بعضى از مسیحیان متعصب, هنگامى که
اذان اسلامى را مى شنوند, به عمق و عظمت تإثیر آن در روحیه شنوندگان اعتراف مى کنند.(1)
اذان یک دعوت زنده است که نداى آن از سراسر جهان آفرینش به گوش مى رسد. انسان از لحظه اى که صداى اذان به گوشش مى رسد گویى نماز را آغاز مى کند. این ندا زمین و آسمان را به هم پیوند داده و تواضع مخلوق را با عظمت خالق درهم مىآمیزد.
چه شعارى از این رساتر که با نام خداى بزرگ آغاز مى شود و با گواهى به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر, اوج مى گیرد و با دعوت به رستگارى و عمل نیک فرود مىآید. با کلمه ((الله)) شروع مى شود و با آن پایان مى پذیرد.

صداى
اذان همانند نداى آزادى و نسیم حیات بخش استقلال و عظمت, گوش هاى مسلمانان راستین را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان اضطراب مى افکند. یکى از رمزهاى بقاى اسلام است; چنان که ((گلادستون)) ـ یکى از رجال معروف انگلستان ـ در برابر جمعى از مسیحیان اظهار داشت: ((تا زمانى که نام محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) در مإذنه ها بلند است و کعبه پابرجاست و قرآن رهنما و پیشواى مسلمانان است, امکان ندارد که پایه هاى سیاست ما در سرزمین هاى اسلامى استوار و برقرار گردد.))(2)

 

 

 

تشریع اذان
پس از هجرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) به مدینه, مهاجر وانصار, کم کم در اطراف پیامبر اجتماع کرده و حکومت اسلامى را برپا نمودند; مسجد ساختند و نماز جماعت برپا نمودند. روز به روز بر عظمت و شکوه دین اسلام افزوده شد. بنابراین نیازمند وسیله اى شدند تا مردم را هنگام نماز آگاه سازند. لذا پیشنهادهاى مختلفى به پیامبر داده شد, اما پیامبر هیچ کدام را نپذیرفت, زیرا بعضى از پیشنهادها رسم یهودیان بود. به همین خاطر در اولین سال هجرت,
اذان به فرمان خداوند توسط جبرئیل بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نازل گردید. (3)
از امام صادق(علیه السلام)روایت شده: هنگامى که جبرئیل
اذان را بر پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) نازل کرد, سر مبارک آن حضرت در دامان على(علیه السلام) بود. پس جبرئیل جملات اذان و اقامه را بیان کرد, وقتى حضرت بیدارشد, فرمود: اى على! آیا شنیدى؟ گفت: آرى! فرمود: آن را از بر کردى؟ گفت: آرى! فرمود: بلال را صدا کن. على(علیه السلام) نیز بلال را صدا زد. وقتى آمد: پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) اذان را به او تعلیم داد(4) و دستور داد در اوقات نماز ـ با صداى بلند و رسایى که داشت ـ اذان بگوید و او اولین کسى است که در تاریخ اسلام به مقام موذن مفتخر گردید. حال اگر ملت هاى دیگر با نواختن ناقوس ها و یا وسایل دیگر, مردم را به معابد دعوت مى کنند در آیین اسلام, اذان موذن رمز اجتماع مسلمین براى پرستش خدا در مساجد است.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) نه تنها الفاظ
اذان را به بلال تعلیم داد, بلکه اوقات آن را هم به وى یاد داد و به مردم گفت: بلال یک مرد وقت شناس است, هر موقع اذان بگوید, نماز بخوانید.(5) لذا هرگاه آهنگ ملکوتى اذان به موقع از سینه پرسوز بلال به گوش مى رسید, همچون روحى بود که در کالبد مرده مردم دمیده مى شد و آن ها را زنده مى کرد.(6)
اگرچه در آن روزگار, کسانى بودند که صوتى دل نشین تر و لهجه اى فصیح تر از بلال داشتند, اما پاک دلى, ایمان و خلوص بلال او را تا آن منزلت رفیع بالا برد. از آن پس بلال همواره همراه پیامبر بود و
اذان مى گفت.

 

 

 

 جایگاه اذان در تبلیغات

 

 

 

 اذان یکى از ابزارهاى تبلیغ است که در دعوت به اسلام سهم مهمى دارد. اذان مشتمل است بر مسائلى مانند: تکبیر, توحید, شهادت به یگانگى و عظمت خداوند, گواهى به رسالت پیامبر, توصیه به نماز و رستگارى و بهترین اعمال و بالاخره با ((لا اله الا الله)) تمام مى شود.
نکته قابل توجه در
اذان, تکرار جملات است و این تکرار خود یکى از عوامل موثر در جلب توجه مخاطبین به اهمیت موضوع است.
همان گونه که مبلغین نیز معتقدند, تکرار یک پیام از جمله عواملى است که در اقناع, تصدیق و ترغیب مخاطب تإثیر فراوان دارد.
اذان همیشه به عنوان جزیى از عبادت و شعار جاودانه اسلام و گل بانگ توحید مطرح بوده وخواهد بود که داراى دو ویژگى است:
الف ـ سرکوبى دائم کافران و منافقان.
ب ـ دعوت انسان هاى مسلمان به حق و رستگارى و کلاس پاک سازى و به سازى است.(7)
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) در این باره مى فرماید: ((ان الشیطان اذا سمع الندإ هرب;(8) هرگاه شیطان صداى
اذان را مى شنود, فرار مى کند.))
و ((ان إهل السمإ لایسمعون من اهل الارض شیئا الا ال
اذان;(9) همانا اهل آسمان از اهل زمین چیزى جز اذان نمى شنوند.))
طبق این دو روایت باید
اذان به گونه اى در صحنه باشد که از یک سو موجب طرد شیطان و نابودى مظاهر شیطانى گردد و از سوى دیگر انسان را در ملکوت اعلى سیر دهد و روحیه عرفانى و معنوى او را آن چنان به معراج ببرد که گویى آسمان ها نداى او را مى شنوند و از آن ندا لذت برده و به شور و شوق مى افتند. احکام فقهى اذان
همه مذاهب اسلامى,
اذان گفتن را ((مستحب موکد)) مى دانند, به جز حنبلى ها که مى گویند: ((واجب کفایى)) است.(10) اذان بر دو قسم است: اذان اعلام و اذان نماز (اقامه) که اذان اعلام بایستى اول وقت گفته شود و اذان نماز, متصل به آن ادا شود; هرچند آخر وقت باشد.
اذان در نمازهاى واجب یومیه مستحب است, اما در عصر عرفه و جمعه و عشاى مزدلفه ساقط مى باشد.
برخى گفته اند: علت سقوط
اذان در این سه مورد آن است که جمع بین دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا مستحب است. لذا با توجه به این که اصل اذان براى اعلام است, در صورتى که همگان آماده نماز دوم هستند, دیگر نیازى به اذان نیست. البته اذان براى هر نماز دوم که با نماز اول جمع شود هم ساقط است.(11)
مستحب است که بعد از تولد کودک یا پیش از نام گذارى او در گوش راستش ((
اذان)) و در گوش چپش ((اقامه)) گفته شود, تا به روح بلند او مطالب دل نشین القا شده و در نفس او بذر حقایق پاشیده شود و در دوران کودکى و نوجوانى با همان بذرها بزرگ شده و با پاکیزگى کامل, انسانى مهذب به بار آید.
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) به حضرت على(علیه السلام) فرمود: ((یا على اذا ولد لک غلام إو جاریه فاذن فى إذنه الیمنى و اقم فى الیسرى فانه لایضره الشیطان إبدا;(12) على جان هر وقت صاحب پسر یا دخترى شدى در گوش راستش
اذان و در گوش چپش اقامه بخوان که هرگز شیطان به او زیان نخواهد رساند.))

دعا


همچنین مسئله ((صداى زن در اذان)) در برخى از مباحث فقهى مورد توجه قرار گرفته و گفته اند: آیا گفتن اذان و اقامه براى زن نیز مستحب است؟ و آیا زن مى تواند با صداى بلند اذان و اقامه بگوید و مردان نامحرم صداى او را بشنوند, یا فقط مى تواند در جمع زنان اذان و اقامه بگوید؟
برخى از فقها گوش دادن به صداى زن نامحرم را حرام دانسته(13) و شرط استحباب
اذان و اقامه را مرد بودن دانسته اند,(14) مگر این که براى زنان اذان و اقامه بگوید.
برخى نیز گفتن
اذان و اقامه را براى زن جایز دانسته اند. البته برخى با اعتقاد به این که ((اذان, اقامه, نماز جمعه و جماعت بر زن واجب نیست)) استحباب اذان و اقامه را نفى کرده اند, که معلوم نیست بتواند علت نفى ((حرمت صداى زن)) باشد. (15)
عمرو بن ابى نصر گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا موذن مى تواند بدون وضو
اذان بگوید؟ فرمود: آرى, ولى اقامه را با وضو بگوید. عرض کردم: نشسته مى تواند اذان بگوید؟ فرمود: آرى, ولى اقامه را ایستاده بگوید.(16)

 

 

 

تصرف خلیفه در اذان
اذان داراى هیجده جمله است که بدون کم و زیاد توسط جبرئیل نازل شد که در عصر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم), ابوبکر و آغاز خلافت عمر به همین شکل گفته مى شد, ولى اهل تسنن (شافعى, حنبلى, حنفى و مالکى) اذان را پانزده جمله مى دانند, یعنى جمله ((حى على خیر العمل)) جزء اذان نیست. جمله ((لا اله الا الله)) نیز یک بار گفته مى شود.(17)
طبق روایات شیعه عبارت: ((حى على خیر العمل)) در عصر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) جزء
اذان بود, ولى عمر آن را برداشت و به جاى آن ((الصلوه خیر من النوم)) ابداع کرد. شخصى از عمر پرسید: به چه دلیل؟ عمر گفت: ((اذا سمع عوام الناس ان الصلوه خیر العمل تهاونوا بالجهاد و تخلفوا عنه;(18) هرگاه عوام مردم بشنوند که نماز بهترین عمل است, در مورد جهاد سستى مى کنند و در نتیجه از رفتن به میدان جهاد سرپیچى مى نمایند.))
لذا مسلمانانى که بعد از عمر آمدند ـ به غیر از خاندان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و پیروان ایشان ـ از عمر پیروى نموده و ((حى على خیر العمل)) را از
اذان و اقامه حذف کردند! در صورتى که این جمله در طول تاریخ شعار اهل بیت(علیهم السلام) و پیروان آنها بوده و جزء بدیهیات مذهب شیعه به شمار مى رفته تا جایى که شهید فخ در زمان هادى, خلیفه عباسى قیام کرد و دستور داد که موذن در اذان خود ((حى على خیر العمل)) بگوید.
ابن ابى عمیر از امام کاظم(علیه السلام) پرسید: چرا جمله ((حى على خیرالعمل)) در
اذان ترک شد؟ امام کاظم(علیه السلام) در پاسخ فرمود: علت ظاهرى آن را مى خواهى یا علت باطنى را؟ عرض کرد: هر دو را.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود: ((علت ظاهرى آن این بود که مبادا مردم با تکیه به نماز, جهاد را رها کنند اما علت باطنى آن این بود که عبارت ((خیرالعمل)) ولایت امامان(علیهم السلام) بر حق است))(19) لذا کسى که دستور داد تا جمله ((حى على خیر العمل)) در
اذان حذف شود, (عمر) به این منظور بود که مردم به سوى ولایت امام حق توجه نکرده و احساساتشان به نفع ولایت تحریک نشود.

 

 

 

آثار و فواید اذان
اذان عبادتى است که داراى ابعاد مختلفى بوده و هر یک از جملات آن داراى آثار و فواید تربیتى, اجتماعى, سیاسى و فرهنگى اى است که مهم ترین آنها بدین شرح است:
1. وقت نماز را براى بندگان تعیین مى کند.
2. مفاهیم عالى اعتقادى را تعلیم مى دهد.
3. مردم را به عبادت تشویق مى کند.
4. سبب بیدارى غافلان است.
5. مردم را به وحدت و یکپارچگى دعوت مى کند.
6. مسلمانان را به وقت شناسى و نظم در کارها دعوت مى کند.
7. دافع شیطان است; چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود: هرگاه در تنهایى وحشت زده شدید و پنداشتید که شیاطین از جن مى خواهند سر راه شما را بگیرند,
اذان بگویید.(20)
8. زمینه را براى تربیت معنوى کودکان آماده مى کند.
9.
اذان موجب غم زدایى است.
10. اگر
اذان از روى ایمان و اخلاص گفته شود, خداوند گناهان گوینده آن را مى بخشد: ((من اذن فى سبیل الله صلوه واحده ایمانا و احتسابا تقربا الى الله. غفر الله له سلف من ذنوبه;(21) کسى که براى خدا, اذان یک نماز را از روى ایمان و اخلاص بگوید, خداوند گناهان گذشته او را مى بخشد.))
11. روزى را زیاد مى کند. سلیمان بن عقیل گفت: به حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) عرض کردم: چرا انسان باید همراه با موذن
اذان بگوید؟ فرمود: این کار موجب افزایش روزى مى شود.(22)
12. گواهى به ولایت و امامت حضرت على(علیه السلام) مى دهد. از آن جا که بنى امیه و بنى مروان, گستاخى را به جایى رساندند که (العیاذ بالله) لعن و سب حضرت على(علیه السلام) را جزء
اذان و اقامه قرار دادند, و با صداى بلند اعلام مى نمودند و منکر اسلام و ایمان حضرت على (علیه السلام) شدند در حالى که آن حضرت نخستین کسى بود که اسلام را پذیرفت.
بنابراین شهادت به ولایت حضرت على(علیه السلام) در
اذان, انسان را در مسیر ((صراط مستقیم)) ثابت قدم نگاه مى دارد.

 

 

ریشه شناسی زبان تورکی آذربایجانی

ریشه شناسی زبان تورکی آذربایجانی

Azarbayjan

برای روشن شدن اذهان عموم باید اشاره کنم که پسوند "لو" یک شاخص در زبان ترکی آذربایجانی است که صدها کلمه اساسی در فرهنگ کتبی این زبان با این فرم وجود دارد."لو" که گاهی در میان مردم به صورت پسوند"لی" هم به کار برده میشود، پسوند نسبی و ملکی است. کلمات تاریخی همچون ایل ترک "باهارلو"، " قره قویونلو" که دارای پسوند "لو" هستند قرنها سابقه استعمال زبانی داشته و تعابیر آقای کسروی در شقه-شقه کردن این واژه ها و چسباندن آنها به زبان فارسی معتبر نیست. تلاش برای پیدا کردن یک پدرخوانده فارسی به واژه ها و اسلوب زبانی ترکی آذربایجانی هیچ کمکی به کار زبان نمیکند. یا ترکیب اصیل "ایستی بولاغ" که زبانزد مردم آذربایجان است و در روستاها و مناطق کوهستانی به چشمه های آب گرم اطلاق می شود را به واژه مهجور فارسی"گرمخانی" نسبت ریشه ای دادن واقعا عاری از هر اعتبار علمی است.(13) بنابراین سرگردان ماندن آقای کسروی مابین واژه های "آذری" و "ترکی" و تلاشش برای جداکردن زبان مردم آذربایجان از خانواده زبانهای ترکان و نیز تراشیدن ریشه قلابی برای واژه- های ترکی آذربایجانی در زبان فارسی نیز چندان کمکی به خواننده نمی کند. برای مثال آقای کسروی در واژه شناسی نام آبادیها به لغت "قرا" اشاره می کند وتلاتش دارد به هر ترتیبی است برای این واژه معصوم و اصیل ترکی پدرخوانده فارسی بسازد. ایشان چنین می نویسند:

"در آذربایجان بر سر بسیاری از نامها واژه "قرا" آورده می شود مثلا "قراچمن" و "قرارود". و چون قرا در ترکی به معنای سیاه است کسانی خواهند پنداشت در این نامها همان معنی ترکی مقصود است. ولی باید دانست که "قرا" در زبان آذری به معنای بزرگ بوده و خود تغییر یافته واژه "کلان" است که در فارسی هنوز هم به کار می رود." و ادامه می دهند که:

"از اینجا میتوان گفت "قرا" در "قراچمن"و "قرارود" و بسیار مانندهای آن، نه واژه ترکی که واژه آذری است و معنای آن بزرگ است" )15) خوب، حتی برای خواننده مدرن و منطقی امروزی، که ترک آذربایجانی هم نباشد سفسطه نویسنده روشن است. نخست این که ایشان برای اینکه قافیه را درست کنند آمده و واژه معصوم "قره" یا "قارا" را به شکل "قرا" بیان کرده اند، سپس در ادامه تلاشش سعی کرده اند پدرخوانده ای در فارسی به این کلمه پیدا کنند و قرعه به نام واژه "کلان" در آمده است تا اثبات کنند که "کلان" اصل "قرا" بوده، سوم اینکه با تحریف واژه "قرا" بر آن شده اند که این واژه را از شخصیت ترکی به هیئت من در آوردی آذری درآورند. حال آن که صورت مسئله خیلی روشن است. در فرهنک لغات ترکی آذربایجانی از قرنها پیش واژه اصیل "قارا" یا" قره" به تکلم تبریزیها موجود بوده و علت اطلاق اسم "قرا چمن" به "قره چمن" نه گناه واژه "قره" بلکه اجرای سیلست فارسی سازی و کشتن اصالت زبان ترکی آذربایجانی بوده است.و گرنه از منظر واژه شناسی و طبقه بندی واژه ای چه ارتباط "واکه ای" یا هجائئ مابین واژه "کلان" فارسی و لغت مظلوم ترکی "قره:" وجود دارد. خاصه اینکه به سخن دکتر صدر تلفظ صوتی "ق" در فارسی (تهرانی) به خصوص با آشفتگی خاصی روبروست. به قول استاد جلال همائئ (فلم) را "غلم" تلفظ می کنند و "غلام" را قلام. اما رای عموم بر آنست که فارسی صوت "ق" نداشته و تنها "غ" دارد .(16) در تک تک نام واژه ها همین تمهید عجیب و قریب به کار رفته است. حال آن که با این کارها نمی شود موجودیت زبان ترکی آذربایجانی و هویت ملت آذربایجان را خدشه دار کرد. البته گاهی در تنگنای قافیه شاعری به سبب ظرفیتهای آوایی "قارا" را به صورت حرف مصوت کشیده "آ" نیز گفته- اند. یک مثال دیگر کلمه "ارونق" است. منطقه "ارونق-انزاب" از مناطق قدیمی اراضی آذربایجان است. ارونق با الف فتحه دار تلفظ می شود. آقای کسروی برای اینکه تئوری خود را به کرسی بنشاند، ابتدا به کلمه "ارونق" یک "آ" اضافه میکند، بعد ادعا می شود که این واژه "نخسست "آرانک" بوده ، که به معنای آران کوچک باشد"(17) با چه درکی میتوان به اخر یک واژه ترکی "کاف"تصغیر اضافه کرد و معنای دیگری، در یک زبان دیگری،از آن مستفاد نمود. صدها نوع از این قبیل موارد وجود دارد که در کتابی جمعاوری خواهد شد. البته داشتن فرضیه های متفاوت در زبان امری رایج بین زبانشناسان است حتی نظرات ضد و نقیض. اما این روش آقای کسروی در این مورد قابل استناد نیست.

زبان ترکی آذربایجانی درمتون تاریخی

در این قسمت برگردان نوشتاری کوتاه از یک منبع علمی دیگر را در مورد جایگاه زبان ترکی آذربایجانی ذکر می کنم تا خوانندگان هر چه بیشتر با نظرات گوناگون آشنا شوند و نیز پژوهشگران و دانشجویان با دید بازتری به این مسئله بنگرند . روشن است که نشر و پخش همچو نظراتی می تواند جو سالم تفکر و اندیشه پردازی را پربارتر کند و بر مدتها روش تک گوئئ و قضاوت رسمی و سیاسی در مورد زبان ترکی غلبه کند تا دانشجویان و خوانندگان هوشیار به طور فراگیر به این موضوع بنگرند.

"از زبانهای رایج دنیا که در امروز میلیونها نفر به آن زبان تکلم می کنند، یکی هم زبان ترکی است که علاوه بر کشورهای ترکیه، آذربایجان ، در بلغارستان، اوزبکستان، کازاخستان، قیرقیزستان، تاجیکیستان، یونان و قبرس نیز به این زبان سخن می گویند. البته در دیگر کشورهای جهان نیز میلیونها ترکی گوی زندگی می کنند، که تنها در آلمان بیش از یک میلیون نفر و در ممالک امریکای شمالی نیز به عنوان "کارگران مهمان" ترکان زندگی می کنند. اینان به شاخه های مختلف خانواده زبان ترکی سخن می گویند. در شاخه های این زبان، زبانهای ترکی ترکمن، آذربایجانی، قفقازی، لهجه های ترکی خراسانی وجود دارند که از شعبه اصلی زبانهای آلتائیک هستند. البنه زبانهای مغولی و tungusic نیز از زبانهای زیر همین خانواده محسوب می شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوری ترکیه تمام اسناد خانواده زبانهای ترکی با الفبای عربی نوشته می شد که دلیل آن هم تاثیر قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زبانی در ترکیه سبب شد که الفبائی بر اساس قراردادهای زبان لاتین با 28 حرف به زبان کتبی ترکی تبدیل شود ، که مورد بحث ما نیست.(18) اما زبان ترکی امروز در آذربایجان ایران همان گونه که ذکر شد مسیر طولانی پیموده و پس از تغییرات و تحولات فراوان، که ناشی از وضع زیستی اجداد ترکان آذربایجان بوده، به شکل امروزی رسیده است. اجدادی که به آنها از نظر زبانی ترکان اوغوز می گویند ، که کارنامه ادب شفاهی آنان از پیشینه ادبی 1500 ساله برخوردار است. یعنی ادبیاتی که به "ادبیات اوغوز" معروف است. کتاب معروف "دده قورقوت" از داستانهای مردم ترک زبان" اوغوز"از زمره این گنجینه به شمار میرود. بعدها داستانهای "کور اوغلو"، نوشته های یونس امره، فضولی و اشعار مختوم قلی، وارث ادبیات اوغوزها و در مجموع دربر گیرنده تروت معنوی ادبیات ترکان آذربایجانند.(19) فکر می کنم با روشی که آقای کسروی پیش گرفته بود، اگر آن زمان دسترسی به منابع امروزی ترکان داشت و سند "ده ده قورقوت" را می دید ، واژه "ده ده" را به سبب تشابه به واژه "دد" به فارسی نسبت می دا د. اما واژه ها در زبانها پدید می آیند و بر طبق نیازهای زمان و ضروریات زندگی اجتماعی و اقتصادی تغییر می یابند، زبانها با یکدیگر همکاری کرده و مهمانهایی را از همدیگر می پذیرند، واژه هائی کم کم به سبب از بین رفتن موقعیت تاریخی یا اقتصادی از دور خاج می شوند و جای خود را به تازه واردین می دهند واین چنین است که علم معانی یا لکسیکولوژی عمل می کند. نزدیکی و ارتباطات اجتماعی اقتصادی ترکان آذری و سایر ترکان هم خانواده در ایران با فارسها سبب شده که زبان فارسی برخی از عناصر زبانی ترکی را عاریه گرفته و فارسیزه کند. این نشانه ضعف زبانی نیست. بری مثال پسوند "چی" در خیلی از واژه های فارسی و در ادبیات آن به کار رفته و مورد تکلم واقع می شود. مثال قهوه چی:درشکه چی، چایچی و غیره. جا افتادن این پسوند رایج زبان ترکی در فارسی تنها نیاز زبانی است که به صورت مقبول در آمده و فارسها از این ساختار دستور زبان ترکی سود میجویند.

هم چنان که دکتر محمد تقی زهتابی نیز اشاره کرده اند علم معانی در زبان ترکی آذری روندی ناپیوسته، پیچیده و ناهمگونی داشته است و این خود تصویرگر زندگی ملتهای ترکی گوی است که در اراضی آذربایجان در تاریخ طولانی زیسته و رفت و آمد کرده اند.(20)

وجود واژه های مشابه در زبانها امری کاملا طبیعی است و این حالت به دو دلیل عمده صورت می گیرد. نخست هم گروه بودن زبانها در تاریخ و دومی نیاز هر زبان برای رشد و تکامل خویش سبب می شود که واژه ها همواره بین زبانها در حرکت باشند. طبق اطلاعاتی که هر سال موسسه ام-آی_تی MIT در مورد زبانها صادر می کند زبان ترکی یکی از زبانهای استاندارد از نظر زبان شناسی است.(21)در این سند آمده است که بیش از ده درصد کلمات انگلیسی از ریشه زبان ترکی اخذ شده اند. البته همان گونه که اشاره شد زبانها پس از عاریه گرفتن کلمات از یکدیگر سعی می کنند واژه ها را با ساختار صدایی و معنائی خود هماهنگ سازند. بنابر این هیچ زبانی ناب و خالص نیست و هر گونه تلاش در مورد پیرایش زبانها از واژه های بیگانه و یا تئوری ناب سازی زبان با واقعیات زیستی انسان خوانائی ندارد. انسانی که مدام در داد و ستد معانی و انئیشه هاست. از سوئی اطلاق الفاظی چون زبان وحشی یا زبان اقوام بی تمدن و بیابانگرد به ترکان آذری ، یا زیان اعرب را زبان بدویان شمردن نیز جز غرض ورزی به حل مسئله- ای کمک نمی کند و تنها نشانگر جهالت گویندگان و بی اطلاعی آنان از وضع زیستی-تاریخی این ملتها است. همین جا اشاره کنم که طبق تحقیقات زبانشناس معروف آر.اچ روبینز زبان عربی اولین زبانی بود که در اواخر سده هشتم میلادی از نظر دستورنویسی و گرامر رشد فراوان کرد و برای اولین بار دستور زبان سیبویه بصری متبلور شد که در نوع خود بی نظیر بود و" سیبویه برای حروف عربی به توصیف آواشناختی تازه ای راه برد که مستقلا از آن خود او بود و آن توصیف آواشناختی به مراتب پیشرفته تر و کمال یافته تر از علم آواشناسی غربی چه در دوره معاصر سیبویه و چه دوره های پیشین بود."(22( با رشد و گسترش اسلام در منطقه و جهان و وجود متن معتبر عربی به نام قرآن، زبان عربی به زبان اثربخش آن زمان تبدیل شد و ظرفیتهای نحوی و آوایی و علم معانی آن سبب شد که زبانهای ملل منطقه تحت نفوذ آن قرار گیرند .از سویی "همخوانیهای گلوگاهی یا حلقی (pharyngeal) همان گونه که زبانشناس شهیر فرانسوی آندره مارتینه می گوید" یا نزدیک شدن جدارهای پیشین و پسین گلوگاه یعنی پسین ترین بخش پشته زبان از یکسو و ته دهان از سوی دیگر، میتواند به ایجاد بندش یا سایش بیانجامد ولی زبان شناخته شده ای چون عربی سایشهای گلوگاهی بیواک و واکداری دارد که به ترتیب با h} {و, آوا نویسی میشوند {تلفظ ح و ع در زبان عربی}.23 زبان ترکی آذربایجانی نیز از نظر حروف صدادار 9 تایی توانایی بیشتری برای ادای کلمات، و تکامل واژگان دارد. همان گونه که اشاره شد سیبویه بصری که ایرانی بود به چهره برجسته زبانشناسی عربی تبدیل شد. روشن است الفبای عربی ، به عنوان الفبای زبانی که آسمانی و مقدس خوانده می شد و ضمنا دارای یک متن نهائی و غیر قانل تغییر هم شده بود، در جهان گسترش یابد و به الفبای ملل منطقه از جمله ترکان آذربایجان تبدیل شود. زبان شعرا و نامدارانی چون نسیمی، فضولی و سید عظیم شیروانی شد که آثارشان هر چند در بوته ممنوعیت گرفتار بوده اند، اما همچنان ورد زبان زنان و مردان آذربایجانند:

"منده مجنوندان فزون عاشیقلیق استعدادی وار

عاشیق صادق منم مجنونون آنجاق آدی وار

( من در عاشق بودن از مجنون هم عاشقترم

از مجنون فقط نامی مانده است ، منم عاشق صادق)

گفتنی است که در قرن چهاردهم میلادی هر دو زبان، عربی و عبری، در دانشگاه پاریس فرانسه رسمیت یافتند.

از مهم ترین سند کتبی متعلق به ترکان به کتاب ده ده قورقوت اشاره می شود که این سند به "اورخون- یئنی سی یازیلاری" (نوشته های اورخون- یئنی سی) معروف است، که به مناسبت 1300 مین سالگرد این سند در جمهوری آذربایجان گردهمایی با شکوهی بر گزلر گردید. کتاب ده ده قورقوت " به طایفه اوغوزها " منتسب است و ترکان عثمانی نیز این سند را به اشکال مختلف چاپ کرده اند. این که زبان ترکی آذربایجانی چه مسیری را در همسایه شمالی گذرانده و از الفبای عربی به سیریل و سپس به الفبای لاتین راه برده مورد بحث ما فعلن نیست. ولی باید گفته شود هر کلمه ای ، به هر الفبایی در هر زبانی که به کار می رود، " چه به لحاظ معناشناسی و چه به لحاظ دستور و چه به لحاظ تلفظ مختص به خودش، تاریخ خاص و منحصر به فردی دارد")24) در ر یشه شناسی زبان ترکی آذربایجانی ورود به اجزا تشکیل دهنده این زبان وبررسی چگونگی رشد و پایداری آن در یک دوره بغایت خشن به تفصیل بیشتری نیاز است. از سویی مطالعه متون تاریخی زبان ترکی و تجزیه تحلیل آن کار دیگری است و موقعی دیگر میطلبد.

این بر عهده دانشجویان است که با پروژه های تحقیقاتی بتوانند زوایای مختلف زندگی زبانهای رایج در ایران را در بیاورند و بر تاریکیها نور بپاشند.

امیدوارم از خواندن این مطالب خسته نشده باشین زیرا :

 

ادامه دارد

Bibliography

مراجع:

1-Galtung,J. 1980. The True words, A Transnational Perspective, New York,the Free Press نقل از کتاب کانگاش ص254

2-در همچو شرایطی سعی می شود به مرور ملتی را از حالت "احترام به خویشتن" به حالت "وادادن و تسلیم" شدن سوق داد و او را در روندی به حالت استحاله شده و بی هویت در آورد.نمونه اش سرخ پوستان و نیز کسانی که زبان خود را از دست داده اند.

3-مریت روهلن(Merrit Ruhlen) در اثر خود-"ریشه زبان" به واژه مونوژنه نسز" monogeneses اشاره می کند که مراد همان زبان واحد بشری است که دیگر زبانه، به ادعائی از آن منشعب شده اند.

4-اسکوتناب کانکاش (Skutnab Kangash)، زبانشناس سوئدی، کتاب "از شرمزدگی تا مبارزه جویی،1988 چاپ امریکا-ص13-

5- زبانهای ترکی) (Turkic Languages از شبکه جهانی،

6-رحیم رئیس نیا – درباره زبان ترکی 2004 ص 4 از سایت تریبون

7-Linguistic Characteristics, p 3,From Internet site, Turkic Languages

8-ژهتابی ، دکتر محمد تقی، معاصر ادبی آذری دیلی انتشارات آشینا، 1379 چاپ دوم- ص2

9-برای مطالعه بیشتر این مبحث می توانید به کتاب ارزشمند دکتر محمد تقی زهتابی"معاصر آذری دیل" مرجعه کنید" که به صورت مفصل پسوندهای زبان آذربایجانی شرح داده شده است.

01-ضیاء صدر، سلسله مقالات مندرج در روزگار نو، آبان 1375-شماره مسلسل 177، دفتر نهم، سال پانزدهم در مورد زبان و خط.

11-در زبانشناسی تاریخی تحت عنوان "طبقه بندی" classification)) به شرح تفضیلی این موضوع میتوانید مراجعه کنید.

12- مدرکی تحت عنوان تاتها در شبکه اینترنت به چشمم خورد که در آدرس www.Tat,Harzani می توانید کامل این نوشته را بازدید کنید

13- برای مطالعه کامل نظرات احمد کسروی به کتاب "کاروند کسروی صص336 به بعد مراجعه کنید. کاروند کسروی، به کوشش یحیی ذکاء- چاپ دوم،سال 2536 تهران، اتشارات فرانکلین

14- همان منیع.صص 431

خواننده بی غرض میتواند با اندکی تامل و تفکر درک کند که این قبیل ریشه تراشهای موهوم برای هزاران واژه ترکی آذربایجانی در واقع آب در هاون کوفتن است.

15- آقای کسروی در کتاب "کاروند کسروی" در مبحث زبانشناسی بخشی را به زبان خلخال اختصاص داده و من از این قسمت، امثال مندرج در متن را ذکر نموده ام.

16-ضیاء صدر،

- مسئله زبان مشترک و زبانهای مادری-روزگار نو- خرداد 1375- شماره مسلسل 172- صص55-54.

17- احمد کسروی، کاروند کسروی-صص368-369

&-برای اطلاع بیشتر در مورد پراکندگی ملت ترک آذربایجان و زبان آنها میتوانید به داده های سایت میراث فرهنگی و نیز به آدرس "سوزوموز" در اینترنت مراجعه کنید.

18-در داده های شبکه جهانی اینترنت زیر عنوان Languages of the world یا زبانهای دنیا اطلاعات ارزشمندی وجود دارد که من چکیده وار بیان داشتم.

19- آنار، رضا ، " 155 ایل اوغوز ادبیاتی"- آنتولوژیا- آذربایجان نشریاتی-1999- بخش مربوط به ادبیات کتبی و شفاهی مردم آذربایجان در سده های هفتم و هشتم، اسناد باقیمانده از نوشته های اورخون یئنی- سی-صص 9 به بعد

20- دکتر محمد تقی زهتابی،

علم معانی(لکسیکولوژی)-ترکیب لغوی زبان آذری معاصر، نشر ائلدار-تبریز-1371-چاپ اول-صص21-14

21- سایت اینترنتی "گجیل"، جایگاه زبان ترکی و بررسی آن در مقایسه با سایر زبانها-صص1-2

22- آر.اچ. روبینز، تاریخ مختصر زبان شناسی ترجمه علیمحمد حق شناس، چاپ چهارم، نشر مرکز 1381.صص214-215

23- آندره مارتینه، مبانی زبانشناسی عمومی-اصول و روشهای زبانشناسی نقشگرا. چاپ هرمسف ترجمه هرمز میلانیان،صص 70-71

24- همان منبع 22- صص

خوشدا قالین ...